74 - اگه بتونه از قبر بیاد بیرون پوستمو قلفتی میکنه :) اما نمیتونه! دی!
این شعر سهراب رو که کاملاً طنز و داغون شده قسمتی اش از خودمه قسمتی اش از یه کتاب ادبیات!
کسی که صدای پای آب رو کاملاً گوش کرده باشه میدونه چی به چیه!
اهل دانشگاهم
مدیر گروه تلگرام حقوقم
روزگارم خوش نیست
ژتونی دارم
خرده عقلی😳
گنده آرزویی
سر سوزن شوقی...
اهل دانشگاهم
قبله ام آموزش
جانمازم جزوه 😉
پیشه ام مسافر کش!
من جزوه با تپش پنجره ها میگیرم
من کتابم را وقتی می خوانم که استاد بگوید:
امتحان نزدیک است
دیشب اما خواندم یک ورق از آن را
همه ذرات کتابم متعجب شده است 😨
+ دوباره یکم تغییرش دادم شعرو!...خوب یادم هست
مدرسه باغ آزادی بود
درس خواندن آن روز
مثل یک بازی بود
کنکور را ترکاندم 😂
کم کمک دور شدم از آنجا
بار خود را از مهران بستم
عاقبت رفتم دانشگاه
به محیط خشن آموزش
پیش آقای اممممم 😊
و به دانشکده علوم سرایت کردم
رفتم از پله دانشکده بالا
چیزها دیدم در دانشگاه
من گدایی دیدم
که در آخر ترم
در به در میگشت
یک نمره قبولی میخواست!
من کسی را دیدم که از دیدن یک نمره ده
دم دانشگاه پشتک میزد 😭
شاعری دیدم
هنگام خطاب به
به خرچنگ میگفت ستاره
همه جا پیدا بود
همه جا را دیدم
بارش اشک از نمره تک😭
جنگ آموزش با دانشجو
حذف یک درس به وسیله استاد
قتل یک لبخند در آخر ترم😣
همه را من دیدم
من در این دانشگاه در به در ویرانم
من به یک نمره ناقابل ده خشنودم
من به لیسانس قناعت دارم
من نمیخندم اگه دوست من می افتد 😂
من نمیخندم اگر نرخ ژتون را دو برابر کنند
و نمیخندم اگر موی سرم میریزد
اما من در این دانشگاه در اوج انرژی به سر میبرم
ما بدانیم که اگه سلف نباشد
همگی میمیریم 😂
و نپرسیم که در قورمه سبزی چرا گوشت نبود!
کار ما نیست شناسایی مسوول غذا؟
کار ما نیست واقعاً؟