44 - وقتی تِرمَکی از این سوتی ها میدی دیگه :)
خُب اوّل بگم هنوز از ورق و پاستور بدم میاد! یه چیز دیگه ام اضافه شده بهش!آدمایی که یه ریز با گوشی حرف میزنن! بی فرهنگیه والا نه یه بار نه دو بار...! باور کردنی نیست اصن ! یکی هفت ساعت حرف میزنه یکی از صب تا شب!!! بگیرید کفه تونو بزارید والاااا...!
الان در حالی که لم زدم به تخت و پنجره رو باز گزاشتم و هوا عالیه و ستاره ها قشنگ ان دارم این پستو میزارم! هیچی دیگه اوّلین سوتی دانشجویی رو دادم رفت :) کلاس ها طولانی بودن و منم گرسنه! آقا همینطور که روده بزرگ و کوچک با هم کلنجار میرفتن سرمو انداختم پایین و با یه کارت تغذیه و یه قاشق همون که گفتم فقط با اون غذا میخورم رهسپار شدم به سوی سلف! همونطور که سرم پایین بود و تو فکر بودم رسیدم دم در و سرو انداختم بالا...! رفته بودم تو سلف آبجیـــــــا 😂 و یه سلف پر از آبجیـــــــی منو نگا میکردن! منم مبهوت و متحیر اینطوری 😨 ! به بهترین شکل از اونجا خارج شدم ! خخخخ عیب نداره...! هنوز روده ها تو کشمکش بودن که سلف داداشا رو پیدا کردم :) و از هم سواشون کردم :)
خُب دیگه دومین سوتی رو هم دادم رفت :) وسط کلاس مدنی که اخلاقیات استاد بسیار با من متفاوته یه اتفاقی افتاد ! اون قاشق که گفتم باهاش میلومبونم از جیب شلوارم افتاد 😇 رو زمین و صداش قشنگ کلاسو گرفت !
یکی نیست بگه آقااا آقااا آخه قاشق رو کجا گزاشتی ؟ تو جیب !
خُب من قاشقای پلاستیکی ها رو دوست ندارم برا همین اونو میبرم با خودم ولی دفعه دیگه میزارم تو کیف!
خُب سوتی دیگه بسه :) دیگه با هم کلاسی های حقوق دان آشنا شدم ! سه تاشون شمالی ان...! وااااای لهجه مازرونــــــــــی :) خیلی قشنگه 😊 یکیشون یعنی آخر پاستوریزه بودنه! یکیشون تند تند مازرونی حرف میزنه و لهجه اش هوار میکنه! و کلاً صمیمی شدیم با همه !
چرا همه منو میشناسن نمیدونم ! چه تو خوابگاه چه تو دانشگاه ! یه دایره در نظر بگیرید و منو بزارید مرکزش!هر کاری هست یه جاش به من ختم میشه ! داشتم میگفتم یکی اومده میگه چ چ چ چقد من تو رو یه جایی دیدم !!! بعد بیست دقیقه فک کردن میگه آها شبیه شاهرخ خانی همون که فیلم هندی بازی میکنه ! دوباره میگه چ چ چ خیلی شبیه شی !
یه لُر عزیز اومده میگه : وِِِِ مَ تِنَ یه جای دیمه ! یعنی واااای من تو رو یه جایی دیدم ! بعد رفته تو فکر میگه خدا کی بود شبیهت !؟ بعد میگه نه لبخندات خیلی بیشتر شبیه اش بود! یکی نیست بگه آقااا آقااا :)
به خدا همین الان که دارم مینویسم و همه خواب ان و لامپا خاموشه یه تازه وارد اومده تو اتاق یواش میگه : خوبی!منم یواش میگم خوبم !میگم کوکی ؟حالت خوبه عایا ؟میگه آره میگم پس چته بگو سکته کردم ! میگه اتاق بغلی معرفی ات کرده اومدم ببینمت سلام علیک کنم ؟؟؟؟ منم لپشو کشیدم میگم خوشبختم ! برو بخواب :)
کجا بودم اصن؟
آها با جیغ مواجه شدم ! چند تا جیغ یهویی و البته انفجاری ! آبجی های عزیز آخه جیغ وسط حیاط!؟ وسط راه تو اتوبوس!؟ چند بار دیگه این کارو بکنید چند نفر که زهر ترک میشن هیچ تُرشی رو زدید نود ساله :) و کاراتون کانَ لَم یکُن میشه !
داشتم میگفتم که شکی توش نیست من مرتب ترین فرد خوابگاهم یعنی باید استفاده کنن والاااا کمد مرتب ،لباس مرتب ،همه چی آرومِِِِ من چقد خوش بختم :)
امروز چند تا کتاب که استادا معرفی کردن خریدم 31000 تومن و یکیشون که مقدمه اس مال استاد کاتوزیانِ و مدنی یک و کتابچه قانون !
همونطور که گفتم زبان انگلیسی رو دارم میخونم ! من تو هفته سه روز اوّل بیشتر کلاس ندارم! البته فشرده اس و برا همین این سه روز کم میام نت!
+ اینقد الان انرژی دارم هر کاری میکنم این پست رو دوس ندارم تموم کنم!
+ دارم سیاوش گوش میدم! حوصله نداشتم بزارم! فردا صب زود باید برم خرید!
+ امکان داره فردا به این پست اضافه کنم! شب خوش :)
+++ غلط های املایی این پست گرفته شد و تصمیم گرفتم ادامه اش ندم!