38 - به هم که نه با همم که اِی...اصن به خودمون بخندیم! دی!
اپیزود 1 : اوّل من لپای این اکور مکورو بکشم :) وای آب دهنش 😘...
وسط راه بودم که دلمان لبخند و شادی خواست و مغزمان رفت سراغ اون اس ام اس های یه لره و یه ترکه و یه رشتیه و یه قزوینیه... ولی کمی فک کردم که ای باو این کار خوبی نیست! نخوندمااا ! بعد گفتم حالا چیکار کنم؟؟؟ خُب مغزم دوباره گف فقط برو مال خودتونو بخون! اس ام اس های لرهای عزیزو :) مال خودمونو خوندم :)))) رسماً خنده دار بودن! در حد قهقه! ولی کار خوبی نیست خداییش... دیگه اصن نمیخونم! مگر مال خودمونو!
اپیزود 2 : امروز صب ساعت 9 بیدار شدم صبحانه و اینا رو سریع خوردم و جیلینگی پریدم رو موتور که برم عکسامو بگیرم و تاییدیه تصویری بگیرم...!سرچهار راه بودم که میخواستم گازو بگیرم که یه پیرمرد فریاد زد : ته نه علی بو وِس برسنم کِپیامه! یعنی اینکه تو رو علی وایسا برسونم خسته ام! کِپیامه یعنی کسی که زیاد فعالیت انجام داده و خسته اس! منم سوارش کردم .گف میرم کمیته و منم بردمش بعدم کلی دعا و اینا برام کرد! خداییش اینطور دعاها قیمت نداره و خیلی با ارزشه! بعدم کارامو راست و ریس کردم و راه افتادیم به سوی بروجرد!
ادامه اش !
اپیزود 3 : امروز کارای ثبت نامم طی 9 مرحله عملیات جان فرسا تموم شد ! یعنی من چقد فارسی ام خوبه هااا :) یعنی بدون لحجه هااا ! داشتم میگفتم کلی کار داره و دنبال خوابگاه و اینا بودم که خدا رو شکر درست شد ! تو خوان دو بودم که مرده گف زود باش گواهی اِشتغال به تحصیل! منم اینطوری شدم؟؟؟؟ 😒 گف برو میدون راهنمایی پیش پلیس+ 10 و گواهیو بگیر! و اینجا بود که گفتم ای کاش پسر نبودم! آخر به کدامین گناه؟ بعدم رفتمو خانوم پلیسه که خیلی هم مهربون بود و خیلی هم کار ریخته بود سرش و در کمال آرامش برام درستش کرد! از همین تریبون از همه ی خدمتگذاران به ملّت ممنونم! بعدم رفتم مراحل بعد و عضویت کتابخونه و اتوماسیون تغذیه و اووووه...سر آخر هم خوابگاه 4 نفره گرفتیم! در واقع اتاق ما چهار تا پرده متفاوته! یعنی سه تا ایکس پیشمه که دو تا شو به دست آوردم! یکیشون برقیه یکی دیگه هم اقتصادِ اون یکی هم هنوز در پرده اس شاید این جمعه زیارتشون کنم ! نمیدونم کیه! حالا اینا که همه ریاضی بلدن من چطور به اینا درس زندگی بدم :) تا من اینارو اجتماعی کنم پیر میشم...😯
اپیزود 4 : پتو بالشمو گزاشتم خوابگاه و جمعه 28 شهریور دیگه راهیم...! من تخت بالا رو گرفتم ! فلواقع صدر نشینم ! حالا دارم تصمیم میگیرم چی ببرم چی نبرم ! یکی دو روز که نیس...! اممممم خو من کتریو میارم و دوستم که یادم رفت بگم همون هم کلاسیه قدیمم هست تو اتاقمه ! همون که گفتم اقتصاد میخونه ! اون قوری رو میدم بیاره... :) من قابلمه میارم اون ماهی تابه رو ! آها من یه قاشق مخصوص دارم که فقط با اون غذا میخورم که اونم باید بیارم...! یکم کارت تغذیه میگیرم و مقهورم و مرعوبم که آیا غذا رو کی درست کنه تا یکم :) اصن یه وضعی میشه...
دانشگاه و شهر ما کاملاً تو دامن طبیعته و منتظر عکس گرفتن از طبیعتم تا چند ماه دیگه ! والبته برف !
تو بازار آبلیمو طبیعی میگرفتن منم از بوش خوشم اومد و بزاق هام به آب افتادن ازش عکس گرفتم!