37 - از مُشکلات م رو دربیاری میشه شُکلات! دی!
امروز کلی کار ریخت سرم! یعنی در کوران کار بودم! از آرایشگاه بگیر تا عکاسی! اوّل دو ساعت دنبال گواهی پایانی سال سوم بودم که خوشبختانه پیدا شد با اون نمرات طلاییش که منو 1200 کرد :) (برای دیدن نمرات به اون وبم برید تو پست 19) بعد زنگ زدم اکبر سلمونی میگه: مخاطب در دسترس نمی باشد!!! حالا اگه میگفت مشغوله یه چیزی...فردا هم میرم ثبت نام ! پنج بار بش زنگ زدم بعد یه ساعت برداشت در حالی که دو سومش تو خواب بود! میگه میخوام برم ایلام :|دی!هیچی دیگه رفتم پیش یه سلمونی دیگه که کله امو کوتاه کنه! یعنی هی خنده ام میگرفت وسط کارش 😊
بش میگم بغل ها رو برام سوزنی بزن! خودش با ماشین ریش تراش میومد و میرفت:) یعنی هر حرکتی ماشین ریش تراش میکرد گردن ایشون هم اینکارو میکرد :)حالا موندم من که میرم دانشگاه اکبر سلمونی رو از کجا بیارم عایا؟ بعدم رفتم عکاسی و کپی کردن شناسنامه و کارت ملی و اووووه ...
فردا باید برم آموزش پرورش گواهی تصویری بگیرم و بعد عکسامو بیارم و ساعت 12 میرم سمت پاریس کوچولو...! 6 ساعت راهه ! آها لرهای عزیز بش میگن پاریس کوچولو...
ماشین بابا رو هم شستم! یعنی شستیمش :) همسایه مون عشقش ماشین شستنه اومده بود بیرون منم قشنگ شلنگ رو دادم دستش و شستیمش ! وای چقد از این کار بیزارم! اصن از رانندگی و ماشین شستن بیزارم...! شلنگ رو کم باز کرده بودم هاا لطفا در مصرف آب صرفه جویی کنید! بعد کلی فک زدم و خندوندمشون و یا علی نخُد نخُد هر کی رود خانه ی خود! بعد با مامان چای خوردم و الانم میخوام خندوانه ببینم! آها شعر نباشه اصن نمیشه...
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن یک چای داغ لب سوز با مامان سر کشیدن!!
+ یادم رفت پاک کنم دیشب خندوانه نداد!
+ دیشب میخواستم براتون آهنگ آپلود کنم که نشد!
+ دلم نارنگی میخواد ولی نیست!